
سروده شد، با درد، به روز تشییع صانع ژاله:
ای ژاله ژاله ژاله پر از خون دو بال تو
افتاده از نفس قلمم در خیال تو
میخواستی که باز بباری بر این کویر
سخت است مرگ تلخ و عبور محال تو
پنجاه و هفت… نام تو تکرار شور بود
میدان، دوباره سرخ و …
چه خوب است حال تو!
پرواز کن، عبور کن از این کویر پست
این خاک نیست لایق نام زلال تو
دزدان رای و پرچم و تابوت و آفتاب
دزیدهاند پیکر همچون غزال تو
ای اسب چست و چابکِ اینک گسسته یال!
کرکس نشسته بر تن بیجان و لال تو
دستش شکسته باد، کمانش شکسته باد
دستِ حرامیانِ به صید حلال تو
تقویمها اگر چه دروغند و مرگبار
اما چه خوب آمده این بار فال تو
پنجاه و هفت… بهمن هشتاد و نه… هنوز
هر روز، روز رفتن و هر سال، سال تو